تازه ترين
مقالات بیشتر از (سیره علمای سلف)
عناوين تازه ترين
برنامه هاى مختلف
نمونه همت وپایداری
  تعلیم الاسلام
  October 29, 2017
   0

داستان یک شاعر:

ترجمه: انیسه«غزنوی»

گویند که یحیٰ ابن خالد برمکی و عبدالله بن مالک الخزاعی بین هم دشمنی مخفی داشتند و تا مدت بیشتر این دشمنی را آشکار نمی نمودند زیرا هارون الرشید عبدالله بن مالک را آنقدر دوست داشت که یحیٰ و پسرش گمان می کردند که عبدالله امیرالمؤمنین را سحر(جادو) نموده است.

با گذشت زمان دشمنی و کینهء آنها در مقابل همدیگر بیشتر می گردید بعداً هارون الرشید عبدالله را بحیث والی ارمینه به آنجا فرستادند.

در این وقت یک شخص عراقی که شاعر ذهین و هوشیار بود خیلی مسکین و تنگدست گذشت، این شاعر یک نامهٔ ساختگی که حاوی از سخنان دوستی بود را از جانب یحیٰ ابن خالد به عبدالله بن مالک نوشته و به طرف ارمینه حرکت کرد، و قتی که آنجا رسید همان نامه را به خادم عبدالله بن مالک سپرد تا به خود عبدالله برساند.

خادم آن نامهٔ ساختگی را به عبدالله بن مالک سپرد، وقتی که عبدالله بن مالک نامه را خواند، اندکی مشکوک گشت که شاید این نامه ساختگی باشد، به همین علت آن شاعر را احضار نمود و از وی پرسید: تو مشکلات سفر را برداشت نموده ای و نامهٔ ساختگی را به ما آورده ای، مگر با اطمینان باش که پاداش این زحمت را به تو خواهم داد.

آن شخص شاعر گفت: زمین خداوند جل جلاله وسیع است و خداوند جل جلاله روزی رسان همه موجودات است اگر شما از آمدن من خوش نیستید من همین اکنون خواهم رفت، اما اینکه این خط ساختگی نبوده و من او را از جانب یحیٰ بن خالد آورده ام.

عبدالله گفت: اگر اینچنین است،پس تو با من یک عهد ببند که در بغداد وکیل من است من این نامه را به وی می فرستم تا در بارهٔ این معلومات حاصل کند که اگر این نامه ساختگی نبود و به راستی نامهٔ یحیٰ بود، در اینصورت تو را والی کدام منطقه تعین خواهم کرد و اگر سوغات می خواهی، یک لک درهم و لباس اعلی به تو انعام خواهم کرد، و اگر این نامه خود ساخته بود ترا(۲۰۰) تازیانه خواهم زد.

بعداً عبدالله امر نمود که این شخص(شاعر عراقی) را به بند برده و احتیاجات او را بر آورده سازد، بعداً عبدالله به وکیل خویش خط نوشته کرد که یک تن از بغداد نامهٔ یحیٰ را به من آورده من فکر میکنم که این نامه را خود ساخته است، از تو می خواهم تا در بارهٔ این نامه تحقیق نموده بعداً مرا خبر بدهی.

وقتیکه وکیل نامه عبدالله را در یافت نمود، همان روز به جانب خانه یحیٰ رفت و خط عبدالله را برایش پیش کرد، یحیٰ خط  مذکور را خواند و وکیل را گفت شما منتظر باشید من جواب این خط را برایتان می نویسم.

بعداً یحیٰ بجانب دوستان خویش رفت و از آنها پرسید که سزای آن شخص چیست که برای دشمن ما از جانب ما خط خود ساخته را نوشته است. هر دوست یحیٰ یک یک  نوع تعزیر را برایش انتخاب می نمود.

بعداً یحیٰ گفت: همه شما خطا کرده اید و شما میدانید که عبدالله نزد امیرالمؤمنین مقام بلند دارد و این را هم میدانید که میان من و او کینه و بغض وجود دارد و اکنون خداوند جل جلاله این شخص را( که از جانب ما نامهٔ ساختگی نوشته) وسیله صلح ما قرار داده ما باید آرزوی این شخص را بر آورده ساخته و او را راستگو ثابت نماییم و به عبدالله نامه بنوسیم تا قدر و عزت او را بکند بعداً یحیٰ قلم و رنگ را خواست و این گونه خط را به عبدالله نوشت

( بسم الله الرحمن الرحیم !!!

نامه شما برایم رسید، خداوند جل جلاله عمر شما را مبارک نماید و از صحت و  استقامت شما  خرسند شدم،شک شما در اینکه آن شخص شریف نامهٔ خود ساخته را برایتان  نوشته غلط است،زیرا آن خط را من به دستان خود نوشته و به شما ارسال نموده بودم، من از سخاوت و رویهٔ نیک شما امیدوارم تا امیدها و آرزوهای آن شخص را بر آورده سازید)

بعداً نامه را به وکیل عبدالله سپرد، وکیل نامه را به عبدالله رساند و قتیکه عبدالله نامه را خواند خیلی مسرور گشت، آن شخص را خواست و برایش گفت چه را می خواهی؟ آن شخص گفت سوغات را می خواهم. عبدالله برای او دو لک درهم، اسپای عربی نسل، ۲۰ جوره لباس و ۱۰ تن غلامان شهسوار و گوهر قیمتی را عطا کرد و همرای یک تن شخص باوری خویش او را به بغداد فرستاد.

وقتیکه آن شخص به بغداد رسید بدون اینکه به خانهٔ خود برود به منزل یحیٰ بن خالد رفت و اجازت ملاقات با وی خواست، غلام یحیٰ بن خالد به یحیٰ گفت که یک شخص مدبر و دولتمند اجازت ملاقات با شما می خواهد یحیٰ اجازت داد و آن شخص داخل آمد و نزد یحیٰ خود را پائین ساخت یحیٰ بن خالدبرایش گفت: من شما را نشناختم، شما کی هستید؟

او گفت: من آن شخص هستم که از ظلم مهال و زمانه به آغوش مرگ رفته بودم و شما برایم زندگی جدید بخشیدید، آن نامهٔ ساختگی را من نوشته بودم.

یحیٰ گفت: عبدالله با تو چه رویه نمود؟

آن شخص گفت: او از برکت و شرافت شما برایم هر چه بخشیده است و من آن را در دروازهٔ شما آورده ام اکنون معامله در اختیار شما است و من منتظر امر شما ام.

یحیٰ گفت: تو نه اینکه تنها بر خودت احسان نموده ای بلکه بیشتراز خودت بر ما احسان نموده ای، ما از شما متشکر ایم زیرا تو کینه و دشمنی دیرینهٔ ما را به دوستی تبدیل نموده ای.

و بعداً یحیٰ بن خالد هم برایش برابر سوغات عبدالله سوغات عطا کرد.

حقیقتاً انسانیکه صاحب همت بلند باشد هیچگاه همت او ضایع نخواهد شد و ثمرهٔ همت خویش را حاصل خواهد کرد.